چایخانه

مطالب داغ نوش جان

چایخانه

مطالب داغ نوش جان

قطعهای از اپرای مولانا

هر زمان نو می شود دنیا و ما

بی خبر از نو شدن اندر بقا

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است

مصطفی فرمود دنیا ساعتیست

آزمودم مرگ من در زندگیست

چون رهی زین زندگی پایندگیست

مولانا:کیستی تو؟

شمس:کیستی تو؟

مولانا:قطره ای از باده های آسمان

شمس:این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان 

مولانا: کیستی تو؟

آدمی مخفیست در زیر زبان

این زبان پرده است بر درگاه جان

مولانا:کیستی تو؟

شمس:تیر پران بین و ناپیدا کمان

جانها پیدا و پنهان جان جان

مولانا: کیستی تو؟

شمس:رهنمایم همرهت باشم رفیق

من قلاووزم در این راه دقیق

مولانا:کیستی تو همدلی کن ای رفیق

شمس:در عشق سلیمانی من همدم مرغانم

هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زو تر 

برخوانم و افسونش حراقه بجنبانم  

هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم 

هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم

مولانا:کیستم من کیستم من چیستم من؟

شمس:تا نگردی پاکدل چون جبرییل

گرچه گنجی درنگنجی در جهان

رخت بربند و برس در کار ما

آدمی چون کشتی است و بادبان

تا کی آرد باد را آن بادران

مولانا:هیچ نندیشم به جز دلخواه تو

شکر ایزد را که دیدم روی تو 

یافم ناگه رهی من سوی تو 

چشم گریانم ز گریه کند بود 

یافت نور از نرگس جادوی تو 

خاک را هایی و هویی کی بدی 

گر نبودی جذب های و هوی تو ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حسن شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ

شکر ایزد را که دیدم روی تو



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد