چایخانه

مطالب داغ نوش جان

چایخانه

مطالب داغ نوش جان

پادشاه و تخته سنگ

 
زمان‌های قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس‌ِالعمل مردم را ببیند، خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند.
بسیاری هم غرولند می‌کردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط راه برنمی‌داشت.
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
ناگهان کیسه‌ای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.

پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: 

 هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییرزندگی انسان باشد.  

نظرات 5 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://delaram360.blogsky.com

جالب بود. هر تلاشی نتیجه ای به همراه داره دیگه!

دلارام دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ

خواهش میشه

صدف دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ http://www.istgah.asantabligh.com

سلام خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری !یه سری هم به ما بزن ...هرچی دلت می خواد تو سایت من هست ممنون ازلطفتون راستی یه موقع واسه تبادل لینک اونم با (جایزه ویژه)اگه موافق بودی به این آدرس مراجعه کن گلم http://istgah.asantabligh.com/tabdol1.phpl

hossein دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون

محمد بهرامی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://romancelove.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سرزی
داستان زیبا و آموزنده ای بود
موفق باشی بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد